بزرگی بازرگان محمدتقی فاضل‌میبدی هر بزرگی که به فضل و به هنر گشت بزرگ نشود خرد به بدگفتن بهمان و فلان گرچه بسیار بماند به نیام اندر تیغ نشود کند و نگردد هنر تیغ نهان مردانی که در تاریخ به عنوان انسان‌های بزرگ یاد می‌شوند، این بزرگی از زوایای گوناگون ممکن است مورد نظر قرار گیرد. یکی از جهت فیلسوف‌بودن و دیگری از جهت مبارزه در راه آزادی و نجات انسان‌ها و کسی به عنوان تبحر در دانشی خاص و شخصی مانند اسکندر و یا ناپلئون بناپارت، نه از جهت دانش و اخلاق و تفلسف که از جهت شجاعت و بی‌باکی در کشورگشایی و کسانی مانند گاندی و نلسون ماندلا ، از سر اخلاق و گذشت و مبارزه با خشونت در زمره مردان بزرگ تاریخ قرار گرفتند. مرحوم مهندس مهدی بازرگان که در کار و رشته خود یعنی مهندسی ترمودینامیک و نساجی تخصص و تبحر والایی داشت و در زمره نخستین دانشجویان برتری بود که در دوران رضاخان به غرب اعزام شده و تحصیلات خود را به پایان برده بود و از جهت اسلام‌شناسی از عالمانی بود که قرآن، نخستین سند اسلام، را به نیکی شناخته بود و پس از بازگشت به کشور و مشاهده نظام دیکتاتوری علاوه بر کارهای علمی، گام در میدان مبارزه و سیاست گذاشت و از جهت شجاعت و تلاش برای نجات ملت ایران از یوغ استبداد، سال‌ها در زندان و تبعید به‌سر برد، همه اینها او را در زمره بزرگان تاریخ قرار داد، اما به‌زعم نگارنده چیزی که بازرگان را از همه این شاخص‌ها بزرگ‌تر می‌کرد، اخلاق و اخلاص او بود. بزرگی بازرگان به علم و شجاعت او بود، اما بزرگ‌تر‌بودن بازرگان در اخلاق و اخلاص او جلوه‌گری می‌کرد. امام‌خمینی(ره) در حکمی که او را به نخست‌وزیری برگزید، آورد: «به موجب اعتمادی که به ایمان راسخ شما به مکتب مقدس اسلام و اطلاعاتی که از سوابق‌تان در مبارزات اسلامی دارم...» در اخلاص و ایمان بازرگان کمترین شبهه‌ای برای هیچ‌کس وجود نداشته و ندارد. اما اخلاق و بردباری او در تحمل نامهربانی‌ها، چه از دوستان و چه از مخالفان، بیشتر قابل توجه است. بارها به خود می‌گفتم چرا خداوند در میان این همه اوصاف و خصال بزرگی که پیامبر داشت، تنها او را به اخلاقش می‌ستاید: «و انک لعلی خلق عظیم؟» پاسخ روشن است؛ زیرا نخستین سرمایه انسانیت انسان حلم و مدارای با افراد، به‌ویژه رقیبان و برخورد درست با اشخاص است. چرا مهاتما گاندی بزرگ و الگو شده است؟ چرا مرگ نلسون ماندلا تمام انسان‌های شریف را به ماتم نشانید و هرکس از هر نحله و مذهبی او را به بزرگی یاد کرد، نه به‌خاطر زندان‌های طولانی او، برای مبارزه با تبعیض‌ نژادی که بسیاری از آزادیخواهان و مبارزان در راه آزادی این زندان‌های طولانی را به‌سر کرده‌اند، بلکه به خاطر عفو وگذشت در جایگاه قدرت و دل‌نبستن به جایگاه ریاست و زیر پاگذاشتن خوی خشونت بود. به‌نظر می‌رسد بازرگان نیز چنین بود. در مقام این نیستم تا نقدهایی را که منصفانه و به دور از خط‌بازی‌های سیاسی به بازرگان وارد کرده‌اند، کنار نهم. چه کسی در تاریخ انقلاب ما غیر‌قابل نقد است که بازرگان یکی از آنها باشد؟ کسی که در طول 80 سال عمرش همه‌جا در کوران حوادث حضور داشته و دایم دنبال مشق سیاسی بوده، چرا نشود از او غلطی گرفت؛ اما طول و عرض نامهربانی‌هایی که بر سر او آمد، بیش از نقدهای منصفانه‌ای بود که به او وارد شد. به‌مدت 275روزی که رییس دولت بود از هر سو مورد نقد قرار گرفت، تا هر از چندگاهی استعفای خود را تقدیم کرد و در نهایت، خود را معزول داشت. آیا کسانی که بازرگان را در دوران ریاستش به‌عنوان انقلابی‌نبودن یا ضدآمریکایی‌نبودن، سرزنش می‌کردند، در این دوران بر عقیده خود باقی‌ هستند؟ در کنار نقد بازرگان نیز باید خیلی از پرسش‌ها را پاسخ داد و پاره‌ای از مسایل را به دور از هرگونه هراس و تعصب، به نقد گذاشت. نگارنده این سطور در مقام قضاوت نیست که آیا فی‌المثل اشغال سفارت آمریکا درست بود یا در جهت منافع ملی ما قرار نداشت؟ اما کسانی مانند بازرگان با امثال این پدیده‌ها موافق نبودند و آن را در راستای منافع ملی نمی‌دانستند. در هر صورت اینها اجتهادات سیاسی بود که صورت می‌گرفت و بازرگان در این امور به عنوان یک سیاستمدار مجرب، به اجتهاد خود عمل می‌کرد. امتیاز یا به‌زعم بعضی‌ها اشکالی که بازرگان داشت دنیاشناسی او بود، نیک می‌دانست که باید با دنیا و حتی قدرت‌های بزرگ از پس گفت‌وگو برآمد. گمان من بر این است که او از مرحوم مصدق درست آموخته بود که در برابر استعمار پیر انگلیس که سرمایه ملی ما را به یغما می‌برد، نمی‌توان با غوغا مبارزه و نفت را ملی کرد. مصدق ‌بدون اینکه خون از دماغ کسی بریزد، گاندی‌وار از پس امپراتوری انگلیس برآمد و در دادگاه لاهه سرافراز و پیروزمند از حقوق ملت ایران دفاع کرد. منطق و منش مرحوم بازرگان نیز چنین بود که باید با کشوری مانند آمریکا با منطق دیپلماسی وارد شد و از حقوق ملت دفاع کرد و بر سر میز مذاکره‌رفتن، حتی با دشمن‌ترین دشمنان، هیچ‌گاه عیب نیست، اما باید هوشیار بود که در عرصه شطرنج سیاست راه را بر شما نبندند. از یاد نمی‌برم پیش از انقلاب در قم یکی از کتاب‌های بازرگان را - ظاهرا باد و باران در قرآن بود – در دست داشتم، یکی از طلاب فاضل که او را می‌شناختم تا نگاهش به کتاب بازرگان افتاد، هم مرا ملامت کرد و هم بازرگان را به‌عنوان روشنفکر مورد مذمت و نکوهش قرار داد. حرف او این بود که این دانشگاهیان، اسلام را درست نمی‌فهمند و آنچه را که به عنوان اسلام می‌نویسند، تحریف دین خواهد بود. فراموش نمی‌کنم که کار ما به نزاع لفظی انجامید. بسیاری نسبت به بازرگان چنین فکری داشتند. سخن این است که تاثیر بینش نوینی که مرحومان بازرگان و سحابی در جذب دانشگاهیان به اسلام - و پیشینیانی چون: سید‌جمال‌الدین اسدآبادی سر سیداحمدخان هندی، شیخ‌محمد عبده، اقبال لاهوری و امثال آنان شروع کرده بودند- داشتند بسیار بزرگ و والا بود. در نتیجه ما اگر کسی مانند بازرگان را در کنار امام‌خمینی، آیت‌الله طالقانی و آیت‌الله منتظری از بانیان و پدران انقلاب بدانیم، بیراهه نرفته‌ایم. فرق فارق بازرگان با عالمان حوزه این بود که او دین را از موضع و بینش علمی و جهانی نگاه می‌کرد و ناکامی مسلمین را از ناهمراهی فرهنگ موجود اسلامی با دانش نوین می‌دانست. وی بر این باور بود که آزادی، به مفهوم جدید آن و دموکراسی لازمه زندگی و دینداری در دنیای امروز است. موقعی که به همراه آیت‌الله طالقانی و دکتر سحابی پس از جبهه ملی «نهضت آزادی» را پایه‌گذاری کردند، این معانی را منظور داشت. او پس از بازگشت از فرانسه- ظاهرا در سال 1314- نکات مثبت تمدن نوین را بازشناخته بود و کار و نظم و تکنولوژی و اخلاق را لازمه پیشرفت در دنیای امروز می‌دانست. آنطور که از نوشته‌های بازرگان برمی‌آید در نگاه او فلسفه‌های تجربی و تحلیلی که با پدیده‌های طبیعت سروکار دارند، از فلسفه‌های انتزاعی یونان برای بشر کارآمدتر به‌شمار می‌آمد. بنابراین امثال فرانسیس بیکن و دکارت که به فلسفه‌های تجربی روی آوردند، توانستند دانش نوین را پایه‌گذاری کنند. او تجربه‌های خود را به نسل امروز ایران انتقال داد که باید با جهان‌بینی قرآنی به پدیده‌های طبیعت نگریست و افکار کلی‌نگری فلسفی، ما را به جایی نمی‌برد؛ البته از نقص تمدن جدید در رویگردانی از خدا و معنویت غافل نبود، اما بر این باور بود که لازمه تمدن جدید و دانش نوین رویگردانی از خدا و معنویت نیست. شاید چالشی که با برخی روحانیون سنتی پیدا کرد از همین باب بود. بازرگان بر این باور بود که دموکراسی و آزادی و احترام به حقوق انسان‌ها با اسلامی که او می‌شناسد ربطی وثیق دارد. ما اگر آزادی و دموکراسی و به‌رسمیت‌شناختن حقوق بشر را از اسلام برگیریم، در این روزگار سخنی برای گفتن نداریم. اسلام منهای آزادی و دموکراسی و بی‌توجه به حقوق دیگران در برابر مدرنیته به‌طور کامل در میدان نبرد باخته است. اما بازرگان پس از انقلاب و بعد از دوری از مسوولیت و مدیریت و به اصطلاح بازرگان مجرب در مدیریت سیاسی با حفظ تجاربی که اندوخته بود – به‌فرموده حضرت علی: العقل حفظ التجارب- آموزه‌های پیشین خود را به نقد گذاشت و اسلام و انبیا را در بستر خدا و آخرت نظاره می‌کرد و اسلام در عرصه سیاسی و اجتماعی را مورد بازنگری قرار داد. او می‌گوید: «دیگر ایراد و نقصی برای ادیان نخواهد بود که گفته شود در اصول و احکام دین همه مسایل و مشکلات زندگی و دستورالعمل‌های جامع و کامل سیاسی و اجتماعی و اقتصادی مورد نیاز جوامع وجود ندارد.» وی بر این عقیده بود که امور معیشتی و دنیوی مردم به عقول آدمیان واگذار شده و بشر خود باید از عهده این مسایل برآید. صراحت لهجه ایشان در این مورد چنین است: «اگر اسلام و پیامبر به ما درس آشپزی و باغداری یا چوپانی و خانه‌داری نداده و به خودمان واگذارده‌اند تا با استفاده از عقل و تجربه و تعلیمات و با رعایت پاره‌ای احکام و حرام و حلال و شرعی، آنها را انجام دهیم، امور اقتصادی و مدیریت و سیاست هم برعهده خودمان است.» به‌نظر می‌رسد مرحوم بازرگان مفاهیم مدرنیته از قبیل آزادی، حقوق بشر، دموکراسی و آزادی‌های مدنی و سیاسی و در یک کلام اداره کشور را از نصوص دینی نمی‌جوید، بلکه تمام اینها را از امور عقلی و یا عقلایی می‌داند که باید از تجربیات بشر استفاده شود و در جزوه‌ای که در ماه‌های پایان عمرش می‌نگارد، هدف انبیا را خدا و آخرت می‌داند و آن نوشته را «آخرت و خدا هدف رسالت انبیا» نام می‌نهد. در پایان این سطور، به صحت‌وسقم نظریه بازرگان در مورد انتظار بشر از دین نمی‌پردازم، چون بحث و نقد آن مجالی در اینجا ندارد. اما تردیدی نیست که بازرگان یکی از مفاخر علمی، دینی و سیاسی این کشور است و نام او در تاریخ، از نام‌آوران است. انتظار این است که شخصیت علمی و اخلاقی و دینی و مبارزاتی این مرد نامی، برای نسل جوان، با حضور شخصیت‌های علمی و سیاسی بازشناسی شود؛ چراکه بازرگان در تاریخ این کشور فراموش‌شدنی نیست. به قول حافظ: از طعنه رقیب نگردد عیار کم / چون زر اگر برند مرا در دهان گاز محمدعلی حسینی‌زاده، صادق حقیقت و فرشاد مومنی بررسی کردند بازرگان از تفکر تا عمل سیرآنوش موسوی سیرآنوش موسوی محور اصلی تفکر بازرگان مردم‌سالاری و برپایی دموکراسی بود. در نظر او جامعه از آن حیث که دینی است خود به حکومتی تمایل دارد که به ارزش‌های اسلامی پایبند باشد. در این اندیشه بر نشانه‌هایی چون توحید، معنویت، اخلاق و معاد تاکید می‌کند در این گزارش سعی داریم آرای بازرگان را از زوایای متفاوتی بررسی کنیم. به‌همین منظور سراغ فرشاد مومنی، اقتصاددان نهادگرا، محمدعلی حسینی‌زاده و سیدصادق حقیقت- هر دو، استاد علوم سیاسی دانشگاه مفید قم- رفتیم و آرای بازرگان را از نگاه آنها جویا شدیم. آنچه در ادامه می‌آید، گزارشی از نگاه ایشان بر اندیشه بازرگان است. سید‌صادق حقیقت: بازرگان جوان و بازرگان سالخورده مهدی بازرگان هم فعال سیاسی بود و هم اندیشمند دینی. در حوزه اندیشگی، آثار او درخصوص دین‌پژوهی و اندیشه سیاسی اهمیت بسزایی دارند. بررسی آنها از این حیث مهم تلقی می‌شود که او در دهه‌های قبل و پس از انقلاب صاحبنظری جدی تلقی می‌شد و همچنین عهده‌دار دولت موقت و با گفتمان برآمده از انقلاب اسلامی در تعامل بود. اما در این رهگذر اندیشه دینی و سیاسی بازرگان دچار تحول شده است. سیدصادق حقیقت در این خصوص به این نکته اشاره دارد که: «برای بررسی تحول فکری بازرگان باید میان دو بحث مشخص تمایزی قایل بود. حوزه نخست آرای بازرگان در تفسیر اسلام و فهم او از متون دینی است. در این خصوص، می‌توان تفاوت چشمگیری میان بازرگان جوان و بازرگان سالخورده مشاهده کرد. در بحث «انتظار از دین»، بازرگان جوان در گروه حداکثری‌ها جای دارد؛ چراکه دغدغه اصلی او جمع دین و علم (متجددانه) است. وی نه‌تنها معتقد به ضدیتی میان علم و دین نبود، بلکه در تلاش بود قوانین علمی- همانند قوانین ترمودینامیک- را از دل دین بیرون آورد. این رویکرد در مقابل رویکرد حداقلی‌اش در سخنرانی مبعث سال 1373 قرار می‌گیرد. آن خطابه که با عنوان «خدا و آخرت هدف بعثت انبیا» شناخته شد، به شکل مشخص او را در گروه حداقلی‌ها قرار داد. حداقلی‌ها بر این باور بودند که هدف دین و انتظار ما از آن، چیزی جز مبدا و معاد (خدا و آخرت) نیست.» حقیقت در ادامه افزود: «اما درباره اندیشه سیاسی او باید گفت میان بازرگان جوان و پیر تفاوت چندانی وجود ندارد. او در سخنرانی سال 1341 (که در قالب کتاب کوچکی چاپ شد)، نظریه اشراف دین بر سیاست را طرح کرد. بر این اساس، سیاست خط خود را پیش می‌برد و دین تنها اشرافی کلی بر آن دارد. بازرگان پیر نیز به این آموزه کلی وفادار ماند و به سوی طرح ادغام دین و سیاست و به سکولاریسم و جدایی آن دو از یکدیگر سوق پیدا نکرد. بازرگان در جواب سوالی که مصاحبه‌کننده کیهان هوایی از او در مورد تحول اندیشه‌اش پرسیده بود، مدعی شد که تحولی در اندیشه وی وجود نداشته و مطالبی که در آخر عمر بیان کرده همان مسایلی است که در دوران جوانی گفته است. اگر از تدریجی‌بودن و ناخودآگاه‌بودن تحول اندیشه افراد بگذریم، باید بگوییم مدعای عدم تحول اندیشه درخصوص تفکر سیاسی او صادق بوده؛ هرچند در مورد حداقلی و حداکثری‌بودنش در بحث انتظار از دین چندان درست به‌نظر نمی‌رسد.» حقیقت در ادامه سخنانش به این نکته اشاره می‌کند که: «البته حوزه دیگری در سیاست نیز وجود دارد که به آرای سیاسی مربوط می‌شود. آرای سیاسی درباره حوادث جاری در یک کشور و روابط آن با جهان است و به نحوی به‌عنوان امری متحول و در حال تغییر ارزیابی می‌شود. در این خصوص نیز باید گفت آرای سیاسی بازرگان در بسیاری از موارد، بالاخص در مورد اسلام سیاسی در ایران، دچار تحول شده. بازرگان در سال‌های پیش از انقلاب و سال‌های پس از پیروزی به شکلی با آرمان‌های امام‌خمینی و انقلاب اسلامی ایران همدلی می‌کرد و به‌همین دلیل پست مهم نخست‌وزیری را پذیرفت؛ هرچند در همان زمان نیز به صراحت گفت: «من نخست‌وزیر انقلابم، نه نخست‌وزیر انقلابی!» بارزترین نقطه تحول آرای سیاسی او را می‌توان در حادثه مهم تسخیر سفارت آمریکا و استعفایش از مقام نخست‌وزیری مشاهده کرد. همچنین در کتاب «انقلاب ایران در دو حرکت» در پی نشان‌دادن همدلی با فاز اول انقلاب بود. بنابراین انسان سرانجام با عقل خود به حقانیت راه انبیا پی می‌برد.» محمدعلی حسینی‌زاده: بازرگان و اسلام سیاسی لیبرال اسلام سیاسی لیبرال، جریانی سیاسی بود که بر دموکراسی و آزادیخواهی تاکید داشت و برآن بود تا تفسیری لیبرال از متون شیعی ارایه دهد. این گرایش در پی آن است تا با یاری‌جستن از مذهب، حکومت دینی مبتنی بر فرهنگ و ارزش‌های اسلامی را شکل دهد. مهدی بازرگان را می‌توان مهم‌ترین طراح و نظریه‌پرداز این جریان سیاسی دانست. محمد‌علی حسینی‌زاده در این خصوص به این نکته اشاره دارد که: «دغدغه اصلی بازرگان نشان‌دادن سازگاری علم با دین و ارزش‌های دینی یا زندگی مدرن و نیاز امروزی به دین بود. در عرصه سیاست نیز با پذیرش دستاوردهای سیاسی غرب می‌کوشید تفسیری لیبرال و دموکراتیک از اسلام ارایه دهد. بازرگان در سال‌های آغاز دهه 20 در حالی که اندیشه‌های ضدمذهبی اوج گرفته بود و روشنفکران ایرانی در تظاهر به بی‌دینی از هم سبقت می‌گرفتند، با نوشتن کتاب «مذهب در اروپا» به اهمیت دین در جامعه اروپایی اشاره می‌کند و تصور ناسازگاری تجدد و دینداری را مردود می‌داند. او در آثار بعدی‌اش درصدد اثبات سازگاری علم، دین و نیاز بشر به دین برآمد. بازرگان در کتاب «مطهرات در اسلام» با نگاهی علمی و پوزیتیویستی احکام مطهرات در اسلام را با دستاوردهای علم جدید تطبیق داد و در کتاب «راه طی‌شده»، که از آثار مهم این دوران به شمار می‌آید را در همین مسیر و در سطحی گسترده‌تر ادامه می‌دهد و مدعی می‌شود که امروزه بشر، با عقل خود به همان چیزهایی دست پیدا کرده که پیامبران مدت‌ها پیش، از آن سخن گفته بودند. بنابراین انسان سرانجام با عقل خود به حقانیت راه انبیا پی می‌برد.» حسینی‌زاده در ادامه افزود: «بازرگان اسلام را دین جامعی می‌دانست که برای دنیا و آخرت انسان برنامه دارد. از این‌رو، از اسلام به‌عنوان یک ایدئولوژی الهی یاد می‌کرد.» حسینی‌زاده در تشریح مبانی ایدئولوژی در نگاه بازرگان گفت: «بازرگان با استفاده از آیه بعثت مبانی این ایدئولوژی را مشخص می‌کند. اختیار و آزادی و حق قانونگذاری کلی الهی دو اصل نخستین این ایدئولوژی به‌شمار می‌آید. البته منظور از قانون، اصول کلی سازنده ایدئولوژی و قانون اساسی است نه قانون‌های فرعی که در مجالس قانونگذاری تصویب می‌شود.» حسینی‌زاده در ادامه سخنانش ضرورت حکومت و انتخابی‌بودن آن را از دیگر مبانی ایدئولوژی الهی بازرگان برشمرد و افزود:« البته در نظر بازرگان حکومت از خود اصالت و اختیاری ندارد چراکه حکومت از یک‌سو مامور اجرایی احکام و اوامر الهی است و از سوی دیگر نماینده مردم در مباشرت امور و اموال آنهاست و تا زمانی که این دو وظیفه را به درستی انجام دهد، اطاعت از او واجب است.» فرشاد مومنی: گسست اندیشگی در آرای بازرگان در اوایل دهه70، اسلام سیاسی لیبرال تجدید حیات یافت. بازرگان یکی از پیشگامان این راه بود. او در دهه‌های 30 و 40 تمام تلاش خود را در جهت سیاسی‌کردن دین و ارایه چهره‌ای سیاسی، مبارز و ایدئولوژیک از اسلام صرف کرد اما در دهه70 به تفکیک دین از حکومت می‌اندیشید. او در سال 1372 در سخنرانی‌ای با عنوان «خدا، آخرت، هدف بعثت انبیا» آخرت و خدا را هدف انحصاری بعثت تلقی و در این سخنرانی سعی کرد با بازسازی اندیشه‌های سنتی خود، اندیشه دین برای دنیا را نفی کند و اشتیاق به دموکراسی را با نوگرایی دینی پیوند زند تا از این طریق زمینه جذب سکولاریسم دینی را در گفتمان نوگرایی فراهم کند. فرشاد مومنی درخصوص تغییر نگرش بازرگان می‌گوید: «پیش از انقلاب باوری صحیح شکل گرفته بود مبنی بر اینکه از اسلام نظام فکری سازگار با دانش جدید ارایه دهد. از جمله افرادی که در این مسیر گام نهادند، برادران حکیمی، مرحوم مطهری و بهشتی بودند. مرحوم مهندس مهدی بازرگان نیز در این مسیر گام‌های موثری برداشت. ایشان از آنجا که متخصص علوم‌انسانی نبودند اما در جزوه کوچکی با عنوان «سازگاری ایرانی»، روشمند‌ترین و درعین‌حال جامع‌ترین تصویرها را از عناصر شکل‌دهنده هویت ایرانیان ارایه کردند. از این‌رو، به‌نظرم ایشان از بسیاری از متخصصان علوم‌انسانی پیشروتر بودند. اما پس از شهادت مرحوم بهشتی و دیگر روحانیون مطرح و موثر که از قدرت اقناعی قابل ملاحظه‌ای برخوردار بودند، خلأیی در عرصه اندیشه و عمل ایرانیان به‌وجود آمد.» مومنی در آخر افزود: «به نظرم اگر عمر به مرحوم بازرگان اجازه می‌داد و ایشان موفقیت‌های ادبیات عصر دانایی را از نزدیک لمس می‌کردند، به همان سنت اولی بازمی‌گشت و شانه اسلام را از برپایی جامعه‌ای مبتنی بر موازین اسلامی خالی نمی‌کرد و می‌کوشید خلأ معرفتی سرنوشت‌ساز را برطرف کند.» اقتصاد سیاسی بازرگان در گفت‌وگو با فریبرز رئیس‌دانا : بازرگان در سیاست «محافظه‌کار» بود در اقتصاد «لیبرال» علی سالم - سهند ستاری بررسی اقتصاد سیاسی مهندس بازرگان با توجه به جایگاه تاریخی او به‌عنوان اولین نخست‌وزیر دولت موقت راهگشای شناخت و تحلیل سیاست‌های اقتصادی پس از انقلاب است. برای این بررسی به سراغ فریبرز رییس‌دانا رفتیم. آشنایی نزدیک او با شخصیت مهندس بازرگان و دیگر چهره‌های جبهه ملی و نهضت آزادی همچون مهندس سحابی از ‌سال‌های دور مبارزه پیش از انقلاب و زندان و امتداد آن تا «آخرین ملاقات» در سال 1373 که بازرگان برای درمان بیماری به ژنو رفت و در آنجا درگذشت، امکان نقدی دقیق را در مورد آرای بازرگان به او می‌دهد. مصاحبه با رییس‌دانا در صبح یک روز زمستانی در منزل او برگزار شد و این سرما موجب نشد که رییس‌دانا همچون همیشه با شور و حرارت صحبت نکند. اگر او را از پیش نمی‌شناختیم از قاب عکس‌های آویزان بر دیوار اتاق می‌شد به گرایش سیاسی او پی برد. مواضع همیشگی او در دفاع از منافع لایه‌های پایینی جامعه مثل طرح هدفمندی یارانه‌ها او را به‌عنوان اقتصاددانی متفاوت اندیش معرفی کرده است. او نقد اساسی خود را به لیبرال‌های ایرانی نخبه‌گرایی و عدم توجه به محرومان می‌داند. مواضع بازرگان در مواجهه با اندیشه‌ها و گروه‌های چپ‌گرای پیش و پس از انقلاب همیشه مورد انتقاد او و بسیاری از همفکران او بوده است. با این حال در کوران حوادث پس از انقلاب تقدیر آن بود که اندیشه اقتصادی بازرگان در سطح تصمیم‌گیری‌ها ادامه پیدا کرد. برخی بازرگان را لیبرالی آزادیخواه و برخی همچون رییس دانا، او را یک محافظه‌کار سیاسی و لیبرال محافظه‌کار اقتصادی می‌دانند. رییس‌دانا، دانش‌آموخته‌ دکترای اقتصاد از مدرسه اقتصاد و علوم سیاسی دانشگاه لندن و استاد سابق دانشگاه تهران و دانشگاه شهید بهشتی است. او همچنین تحقیقاتی در مورد معضلات اجتماعی اعتیاد و برخی آسیب‌های اجتماعی در سالیان اخیر انجام داده و کتاب‌هایی همچون «اقتصاد سیاسی توسعه» و «سوسیالیسم و آزادی» را تالیف کرده است. مصاحبه با رییس دانا را در ادامه بخوانید. در مطالعه آرای مهندس بازرگان و اسناد کنگره‌های نهضت آزادی به نوعی دوگانگی بر می‌خوریم. گاهی از سیاست‌های بازار آزاد و گاهی از نظام برنامه‌ریزی دولتی حمایت می‌کند. برای نمونه در مصوبات کنگره پنجم نهضت آزادی در اسفند 1361 می‌خوانیم: «نهضت آزادی ایران همان‌طور که لیبرالیسم اقتصادی به معنای آزادی بی‌قید و شرط در فعالیت‌های اقتصادی را مردود دانسته و محکوم می‌کند تئوری قیمومیت شخص، ‌طبقه یا تصدی جامع‌الاطراف و گسترده دولت بر فعالیت‌های اقتصادی را در تضاد با موازین اسلامی می‌داند.» اما در همان حال چند ماه قبل در اردیبهشت 1361 از لغو مالکیت اراضی شهری با نظارت شخص مهندس بازرگان کاملا ‌دفاع می‌کند و در 22 مرداد 1358 دولت موقت آیین‌نامه‌ای در این زمینه تهیه می‌کند. بعد از فوت مهندس بازرگان نهضت آزادی در یازدهمین کنگره خود در تیر 1379 جزوه‌ای منتشر می‌کند که در آن صراحتا از بازگرداندن صنایع دولتی به بخش خصوصی با رعایت منافع ملی، حذف سازمان‌ها و بنیادهای اقتصادی دولتی که با عناوین مختلف تشکیل شده و در عمل موجب اتلاف سرمایه ملی شدند و ‌اصلاح قانون کار بر اساس بازار آزاد، دفاع می‌کند. خود مهندس هم به کرات در کتاب‌های مختلف به خصوص در کتاب «بعثت و ایدئولوژی» به نقد جریان مارکسیسم در آن زمان می‌پردازد. با این مقدمه آیا می‌توان نظریات مهندس بازرگان را از نظر اقتصادی دارای تمایل کاملا ‌مشخص به اقتصاد بازار آزاد و لیبرالیسم اقتصادی دانست؟ آنچه در آغاز مهندس بازرگان گفت ماهیت نهضت آزادی و ایدئولوژی آنها بود. پس این عقیده که باید از بخش دولتی بگیریم و به بخش خصوصی بدهیم ذات و سرشت باورهای ایشان بوده است. اما در این صحبت ایشان می‌توان چندین تضاد مشاهده کرد. اولا کدام بخش خصوصی؟ بخش خصوصی، قبل از انقلاب تمام دارایی‌های کشور را مصادره و فرار کرده بود. بانک‌ها و کارخانه‌ها به شدت بدهکار بودند. آیا قرار بود مهندس بازرگان سرمایه‌دارانی از میان نهضت آزادی و بازاریانی که به طیفی خاص حق عضویت می‌دادند بیابند و سرمایه‌داری خلق کنند؟ سرمایه‌داری پیش از آن فرار کرده بود. دولت رضاشاه این ایراد را داشت که به بخش‌ها و خواست‌های اجتماعی و سیاسی مشروطه پاسخ نداد و نخواست پاسخ دهد. نیروی استعماری و روشنفکران درونی که پشتیبان این دولت بودند، نمی‌خواستند به آن خواست‌ها پاسخ داده شود ولی به خواست‌های اقتصادی پاسخ داد. شبکه برق با پول نفتی که به همت زنده‌یاد دکتر مصدق پدید آمده بود رشد کرد. مهندس بازرگان در آثارشان (جلد 11 مجموعه آثار) علیه مصدق موضع دارند و معتقدند چرا مصدق در برابر دولت آمریکا ایستادگی کرد. رشد اقتصادی ایران به‌خاطر سیاست‌های ملی‌شدن صنعت نفت بود. هرچند شخص دکتر مصدق شکست خورد، اما همان سیاست‌ها بود که درآمد نفتی ایران را بالا برد و شبکه‌های سراسری برق، ‌راه‌ها و ‌سدها ساخته شد. هم‌اکنون نیز ایران از نظر زیرساخت‌های اقتصادی بسیارقوی است - بگذریم که این زیرساخت‌ها با پنج برابر هزینه تمام شده است اما اگر روزی روزگاری قرار باشد برای زیرساخت‌های توسعه‌ای ایران اقدام شود همه‌چیز موجود است؛ پول، متخصص و... البته چیزهایی هم اضافه داریم. بنابراین ایشان زمانی که حرف از بخش خصوصی می‌زدند سرنا را از سر گشاد می‌نواختند. درست همان موقع بود که شورای انقلاب تصمیم گرفت بندهای «الف»، «ب»، «ج» و «دال» را در مورد صنایع اجرا کند. گروه مخاطب ایشان به جای نهادهای دولتی، بازار و بازاری‌ها بودند. ساختن سرمایه‌داری جدید کاری بود که در برلین شرقی بعد از پیروزی سرمایه‌داری اتفاق افتاد. دارایی‌های عمومی را گرفتند و نتیجه آن شد که معماری باشکوه آن زمان برلین تبدیل به برج‌های بی‌قواره‌ای شد که کنار دروازه براندنبرگ ساخته شده است. چنین طرحی در ذهن آقای بازرگان هم وجود داشت. به این معنا که اگر انصاری، ایروانی، آزمایش و ارجمند و خیامی‌ها رفتند حالا به عده‌ای دیگر سپرده شود. آقای مهندس سحابی بعدها گفت ما اشتباه کردیم، رادیکال بودیم و احساساتی شده بودیم، نباید این دارایی‌ها را در اختیار دولت می‌گذاشتیم. تفکر اساسی نهضت آزادی در او هم باقی مانده بود. همه پشیمان بودند که چرا برای آن دارایی‌ها سرمایه‌دارانی پیدا نکرده بودند. در عین حال جریان دولتی هم می‌خواست همه چیز را در اختیار خود قرار دهد. صورت مساله گمشده در این میان «اقتصاد دموکراتیک و مردمی» بود که متاسفانه جنبش چپ به آن بی‌اعتنایی کرد. حزب توده نیز به این جریان بی‌تفاوت بود و به‌خاطر افکار ضدامپریالیستی بیشتر به استحکام وضعیت جدید کمک کرد. این رویه‌ای غلط بود. راه‌حل سوم دموکراتیزه‌کردن اقتصاد بود: انتقال دارایی‌های عمومی به مردم و شوراهای مردمی. تامین اجتماعی سازمانی متعلق به نمایندگان کارگران و بیمه‌شدگان است و باید به آنها بازگردد. هدف مردم این بود که دولت دموکراتیزه شود نه مالکیت دولتی به وجود بیاید. مالکیت دولتی سرمایه‌دارانه از بدترین انواع مالکیت‌های سرمایه‌دارانه است. دموکراتیسم به این معناست که این دارایی‌ها در خدمت مردم و کارکنان آن قرار بگیرد. یعنی مدیریت فنی توسط دولت انجام شود. اما دولت آقای بازرگان اصلا‌ اینگونه فکر نمی‌کرد. الان هم در مورد مالکیت دولتی به مشروطه خود نزدیک شد‌ه‌اند. البته شبیه این صحبت گاهی شنیده می‌شود اما این روند تا نهادینه و عملی نشود، نمی‌تواند به‌عنوان یک روند محسوب شود. در بررسی تمامیت فکری بازرگان و نهضت آزادی این روند را نمی‌بینیم و گاه به تصمیمات متناقض می‌رسیم چرا که آرای مهندس بازرگان بر کلیت فکری نهضت آزادی تاثیرگذار بوده و هنوز هم جوان‌ترهای نهضت به گونه‌ای متعصبانه آموزه‌های ایشان را دربست در اختیار می‌گیرند و بدون هیچ نقد و تفسیری دلیل راه قرار می‌دهند. از خصلت‌های اصلی ایشان از ‌سال‌های دور رویه‌ای مغرضانه نسبت به مبارزات کارگری و سوسیالیستی بوده است. ایشان در سال 1326 در مسجد سپهسالار سلسله سخنرانی‌هایی علیه مبارزان چپ و حزب توده کرد. این در حالی بود که در سال قبل از آن جنبش بزرگ کارگری در صفحات جنوبی کشور به رهبری شورای متحده کارگران در مقیاس 300 تا 500هزار عضو آغاز شده بود و فشار برای ملی‌کردن صنعت نفت و درگیری با شرکت نفت انگلیس به خاطر پایین‌بودن دستمزدها، ‌عدم پایبندی به تعهدات و تفاوت طبقاتی شدید شده بود. در تمام سخنرانی‌های بازرگان حتی یک کلمه هم در دفاع از کارگران نمی‌شنوید. این گرایش در ایشان آنقدر قوی است که به جز اشارتی گذرا از ستم بازاریان و سرمایه‌داران و شرکت‌های خارجی سخنی به میان نمی‌آورد و از این نظر با آیت‌الله طالقانی تفاوت‌های اساسی دارد. زمینه‌سازی‌هایی که بازرگان و دیگران بعد از پیدایش جنبش کارگری در جنوب کشور و بعد از طرح مساله ملی‌شدن صنعت نفت انجام دادند منجر به تصویب قانون 1327 شد که به موجب آن حزب توده ایران غیرقانونی اعلام شد و آقای بازرگان در تمام این مدت نه تنها هیچ دفاعی از کارگران نکرد که بر طبل برخورد با آنها کوبید. اینها کسانی بودند که قوانین ضددموکراتیکِ زمان آنها را از فعالیت بازداشته بود. این گروه بخش عظیمی از جامعه بودند که برای اولین‌بار علیه سلطه استعماری و نفتی انگلیس به پا خاسته بودند. آن سلسله‌سخنرانی‌ها همراه عوامل دیگری منجر به تصویب قانون 1327 شد. طرفه آنکه شخص آقای بازرگان بعد از پیروزی انقلاب اسلامی اولین شخصی بود که اعلام کرد حزب توده غیرقانونی است، چون در سال 1327 غیرقانونی اعلام شده. یعنی ایشان به هیچ قانونی از دوره شاه متوسل نمی‌شد مگر آنکه علیه چپ به کار برده شود حال آنکه خود نهضت آزادی هم در دوره شاه غیرقانونی بود. آن بخش‌هایی که نهضت آزادی در مورد مالکیت زمین گفته مصلحت زمانه بوده کما اینکه 10، 15 سال بعد نظر آنها به کلی عوض می‌شود. بنده هم وقتی آقای یزدی در مصاحبه‌ای با مجله «چشم‌انداز» از برنامه‌ریزی در اقتصاد برای توزیع عادلانه درآمدها دفاع کرد از این قضیه استقبال کردم، به‌شرطی که این گرایشی دایمی‌تر و جدی‌تر و همراه باشد با بریدن از آن نظرگاه‌های تعصب‌آلود محافظه‌کارانه. کمااینکه بعدها نیز مشاهده کردیم با تغییر رییس‌جمهور و تغییر فضای سیاسی، فضای فکری این دوستان هم مدام تغییر می‌کند. به این ترتیب من پایگاه جدی مشخص و متمایزی در اقتصاد سیاسی بازرگان و نهضت آزادی نمی‌بینم؛ ایشان از محافظه‌کاران عرصه اقتصاد بازار هستند. اما با بخش آخر سوال شما موافقم. تدبیرهایی در زمینه اقتصاد، مثلا‌ درمورد زمین و مسکن، پیش گرفته شد و البته اصلاح کنم که ایشان مالکیت زمین شهری را لغو نکرد. سیاست‌هایی که نهضت آزادی پیش گرفت خواست قطعی زمانه بود. رهبر انقلاب هم پشت این قضیه بود که تدبیری برای مقابله با زمین‌خواران شهری بشود و مردم صاحب مسکن شوند؛ بنیاد مسکن جزو اولین پیشنهادات انقلاب بود که ایشان مطرح کردند. صحبت از لغو مالکیت نشد و دستورالعمل‌هایی برای صدور مجوز ساخت‌و‌ساز برای جلوگیری از افزایش جمعیت تهران وضع شد. اجازه دهید به تفاوت دیدگاهی که میان اعضای ابتدایی نهضت آزادی وجود داشت، اشاره کنیم. نظر شما درباره این جمله سحابی در مورد بازرگان چیست؟ «آن زمان مهندس بازرگان می‌گفت تمام کارها به مردم واگذار شود و دولت هیچ دخالتی نکند. امروز که نظام‌های سوسیالیستی شکست خورده این افراطیون بازاری هستند که با دخالت دولت در اقتصاد مخالفند. در حالی‌که بسیاری از اقتصاددانان لیبرال معتقد به دخالت دولت در اقتصاد هستند. کینز به‌عنوان اقتصاددانی که نظریاتش اقتصاد سرمایه‌داری را بعد از جنگ اول جهانی نجات داد.» معتقد است که دولت باید رهبر اقتصاد باشد نه متصدی. آیا می‌توان این موضع را نشان‌دهنده تنش در دل نهضت آزادی دانست؟ بنده برای آقای سحابی به‌خاطر سابقه مبارزه او در راه آزادی احترام زیادی قایلم اما این اختلاف سلیقه‌ای بود که در ابتدا وجود داشت و بعدتر بسیار به هم نزدیک شدند؛ در زمان آقای کدیور، فیروز توفیق، دکتر بازیار، دکتر توکلی، ساروخانی و زنده‌یاد شبیری‌نژاد. ما در چند بحث محکمی که با زنده‌یاد سحابی داشتیم خطاب به من گفت: «راه من و تو جایی از هم جدا می‌شود که بخواهی از کارگران دفاع کنی. ما چنین گرایشی نداریم.» البته ایشان گمان می‌کرد دفاع از طبقه کارگر باید در بطن همان دفاعی باشد که از سرمایه‌داری انجام می‌دهد. ایشان کماکان از بورژوازی ملی و سیاست‌های رفاه اجتماعی دفاع می‌کرد اما روز‌به‌روز این بحث از محتوا خالی می‌شد. «آقای یزدی» در مصاحبه خود با مجله چشم‌انداز از نوعی سوسیال دموکراسی دفاع کرد که خوب بود اما بعدتر رنگ باخت. به نظر بیشتر جنبه‌های تاکتیکی و تبلیغی داشت. در عمل پشتوانه این شعارها باید گرایش به مردم باشد در حالی‌که روز به روز فاصله با مردم بیشتر می‌شد. شعارها و سخنان بازرگان امروز آینه‌ای در دست نهضت آزادی است و موضع‌گیری‌های قبلی همچنان تداوم دارد. تحصیلات مهندسی در فرانسه نقش بازرگان را در ماجرای ملی‌شدن صنعت نفت و بعدها در سکانداری اولین دولت پس از انقلاب برجسته کرد. با این وجود حشر و نشر اعضای نهضت آزادی بیشتر با تاجران و بازاریان و سرمایه‌داری سنتی بود. ارتباط این نوع سرمایه‌داری سنتی را که در غیاب نهضت آزادی نماینده آن موتلفه اسلامی بود با بخش تکنوکرات‌ها که نماینده آن حزب کارگزاران به حساب می‌آمد چگونه می‌بینید؟ کارگزاران به نهضت آزادی جفا کردند در حالی‌که بهترین متحد آنها نهضت آزادی بود. کارگزاران و وابستگان آن، در مسایل اقتصادی مثل نهضت آزادی فکر می‌کنند. مساله فقط این است که در انباشت سرمایه مخاطبان اقتصادی کارگزاران و نهضت آزادی متفاوت هستند. هاشمی به بخش جدید سرمایه‌داری علاقه‌مند و معتقد بود صنایعی که دولت در اختیارگرفته به آنها منتقل شود. در حالی‌که نهضت آزادی بیشتر به سمت سرمایه‌داران بازاری و بخشی از صنایع کوچک‌تر وابسته بود که مشمول بند «الف» و «ب» نبودند. الان هم اگر دولت را از آقای روحانی بگیریم و به نهضت آزادی بدهیم به‌لحاظ اقتصادی همین کاری را می‌کند که روحانی انجام می‌دهد. این در حالی است که دولت احمدی‌نژاد قهرمان خصوصی‌سازی بوده و از صندوق بین‌المللی پول تقدیرنامه دریافت کرده است. پرسرعت‌ترین خصوصی‌سازی در تاریخ جهان سوم توسط دولت احمدی‌نژاد صورت گرفته است. خدمات ایشان در توسعه سرمایه‌داری بی‌نظیر بود. دولت احمدی‌نژاد راستگراترین دولت در تاریخ این کشور از زمان مادها تاکنون است: اتحادیه‌های کارگری از هم پاشیده، تجارت خارجی آزاد، بیشترین مقدار واردات، قبول تعهدات سازمان تجارت جهانی، آزادگذاشتن قیمت‌ها و ‌خصوصی‌سازی‌های گسترده. پس اعتراض اصلی به گروه‌های ذی‌نفع در این تغییرات است. تمام تاریخ 50،40‌ساله اخیر در روندهای خصوصی‌سازی و 30،20‌ساله اخیر در سیاست‌های تعدیل ساختاری نشان می‌دهد که خصوصی‌سازی در همه‌جای دنیا مخاطب داشته. در انگلستان مخاطب داشته. در پاکستان نیز گروه‌های خاصی را هدف قرار داده است. بورژوازی ترکیه نیز گروه‌های مخاطب خاص خود را دارد. در ایران نیز به‌همین منوال. این اتفاقی بود که در دوره رفسنجانی هم افتاد. مگر در زمان احمدی‌نژاد کسانی که متصدی پیمانکاری‌ها و سرمایه‌گذاری‌ها شدند سرمایه‌داری مریخی بودند؟ آنها هم بورژوازی ملی بودند و از همان ابتدا هم وارد داد‌و‌ستد با توتال و شرکت‌های خارجی شدند. وزیر صنایع دولت فعلی هم در همین مدت کوتاه استقرار دولت جدید به ملاقات صاحبان سرمایه اروپا رفته و آنها را دعوت به سرمایه‌گذاری کرده است. «کارآفرین» ترجمه چه کلمه‌ای از چه زبانی است؟ این پنج‌میلیون بیکار چگونه در سطح نیروی کار به وجود آمدند؟ پس فقط گروه‌های مخاطب فرق دارد. چه فرقی بین نظریه‌های شما و بازارگرایان وجود دارد؟ هر دو در گرایش به بازار اولترا محافظه‌کارند. گرایش به نخبه‌گرایی نیز در کارگزاران و نهضت آزادی مشترک است. از محورهای اساسی نظریات اقتصادی گروه‌های مبارز قبل از انقلاب همچون حزب توده و نهضت آزادی، اعتقاد به «بورژوازی ملی» بود. مهندس بازرگان و همفکرانش از یک‌سو بر اقتصاد آزاد و خصوصی‌سازی تاکید می‌کردند و از سوی دیگر بر بورژوازی ملی. اصطلاح بورژوازی ملی برای نخستین‌بار زمانی مطرح شد که لنین دوران امپریالیسم را تعریف کرد. پیش از تعریف دوران امپریالیسم، بورژوازی ملی معنای مستقلی نداشته، مارکس نیز پیش از او